...bitter moon

صفحات گذشته ام را باد برگ می زند
روزهای بودنت عطر سرمستی و خوشی می دهند
روزهای انتظار آب و هوای کویر دارند-پر عطش!-
این روزها که برای خاطر خوش مهربانت زبان به کام گرفته ام
نه عطر نه عطش
و تنها و تنها عشق مانده است!
از گل لطیف تر
از کوه سخت تر
از اشک منزه تر
از فریاد غرا تر
عشق برایم به یادگار مانده است...
اگر می شد جای تو را با دنیا عوض کرد
یقین داشته باش
باران دنیا را می بخشید و
آسمان نگاهت را برای مقصد پروازش می گزید
حیف...
که دنیا به گرد ارزش های وجودت نمی رسد
و پای باران از این حیث هم بسته است...
اما کجا عشق نومیدی به بار آورده است؟
کجا عشق انگیزه را سوزانده است؟
کجا عشق عاشق را ز معشوق رانده است؟
دنیا! به هوش باش! محال است که باران از خیال رسیدنش مایوس شود. محال است!
پ.ن: در هر صورت بهارش این جوری باشه؛ نه! امسال سال من نیست!
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۲/۱۱ ساعت توسط لیـــلا
|