آسمان می غرد و می خندم

آسمان می گرید و می خندم

آسمان من چه با احساس می خندد

و می گریم بر این آوار تنهایی

که آسمان هم دگر مال من نی

آسمان! منم باران

عینک بد بینی بردار

منم باران

همان دختر

همان کودک

ز آن ابران

منم باران

ببین تنها و بی کس مانده ام این جا

ببین غم را شده مهمان

همین قلب پر از قطره

آسمان مرا بشناس

منم باران

همان کوچک

که روزی خوانده ای او را

تو هم باران

همه باران نامیدند

آسمان غرش مکن بر من

مگر دست منم بوده

که پروازی شروع کردم

آسمان

منم این جا

تنهای تنهایم

تو با من مان

تو با من آ

تو حرف بارانی ام بشنو

منم باران

دلم اشکی و آهی می خواهدت

 آسمان!

دل شکاک و پر تردید

دگر دل نیست

تو با آن دل

به آن شهرت

کلام آخرم بشنو

منم باران

سلامی بر تو ای

آسمان

منم باران

دگر نای ماندن بر زمین ندارم من

بیا دعوت بکن امشب

بگو باران

بیا این جا

بیا در آغوش من

منم آسمان