می خواهم از تو آغاز کنم... بگویم یک عاشقم...
کدام واژه ی آغازگر لایق تر از نام تو و کدامین ترکیب موزون در ابتدای امور جانشینی به از اسماء تو؟
از کدامین سرا باید توصیف شروع کرد؟ از کبرای بی مثال یا بخشایندگی بی انتها؟ از زیبایی مطلق یا از هم نوایی کریمانه؟
مرا عفو کن که زبان متین و موقر سخن برای گفتن نیست. خوب می دانم کجایم ... یک بنده که حضورش از نقطه ای لطف توست و گوارا می دانم که مکان بر تو مغلوب است و چون من از سر بخشش آفریده شده.

مهربان بلند مرتبه ی من! نمی دانم چرا باید موجودیتی چنان عزیز را بر نام مهر خورده ی انسان صفتم بنشانی. لیکن بی تاب و بی قرار عاشق محبت های نورانی و آسمانی ات نشسته ام.
هرچه به دیده آید شکرسان زیبا!
هر نوایی به جان دل بنشیند ظریف قرار بخش!
و هر مهری اشک را میزبان می شود محمود زبان قاصر!

این ثانیه ها که در جان حضورت مرور می شود چون آبی مطهر باشد که جان شوید و روان بیارامد...
این خطوط بی قابل لحمه ای گذارا از بندگی را سرود. در حالی که آوای عبودیت و نیایش از دیگران مهربان عرش را سرشار کرده است