دوستان من دستان من
دوستشان دارم این یاوران همیشگی برای نوشتن را. مرا کمک دادند تا آنچه درونم به خروش آمده بود بر ورق، تیمار کلمات شود.کمتر زمانی به این یاران بی ادعا توجه کردم.هنگامی که به اشتیاق نوشتن برگه و قلمی میافتم اینان در سکوت همراهی ام کردند و آن لحظه که نوشته ای به پایان می بردم باز هم به یادشان نبودم.و آن ها بی مزد از رضایت من شاد می شدند.روزها از اولین کلمه ای که به یاری این دو با وفا نوشتم می گذرد فکر می کنم آب بود که نوشتم و چه شعفی تعریف نشدنی وجودم را مملو کرد و می دانم که با شادمانی ام شاد شدند.همیشه نوشتن برایم اوج غریبی از نشاط بود. آه که از یاد بردم اگر دو مهربان نبودند این شور و شعف نبود.هنگامی که آماس موضوعات ذهنم را شیفته به نوشتن می کرد تا هر جا که نیاز داشتم به یاری ام می آمدند. از عنفوان کودکی که قدرت این دوستان کوجک کمتر بود تا امروز در اوج توانایی نوشته ام و به آن ها توجهی نکرده ام.وقتی نگاهشان می کنم توقعی نمیابم.تنها این خوشنودی از ادامه ی کمک است که با تمام وجودم لمس می کنم و حتی از بی توجهی هم کینه ندارند.این همراهان نوشتاری من بی نقد بر احساساتم بی غرض بر افکارم تنها کمک کرده اند آه که زمان هایی را بیهوده از آنان توان گرفته ام برای بی هوده گویی هایم. همیشه حق انتخاب با من بود و آن ها تنها مسخر اراده ی من قناس کلمات را بر سطح برگه حک کردند.راستی از میان نوشته هایم تا کنون کدام را می پسندند؟نگفته اند نمی گویند. فقط می خواهند بگویم و انجام دهند.هرگاه نیمه شب از نوشتن دست می کشیدم و آرام برای تجدید قوا و استراحت ذهن برای خواب می رفتم آن ها را به یاد داشته ام که چگونه با من همراهی کرده اند.هر جا در هر شرایطی نوشتند و بی کلام اطاعت کردند تا کلمات را به عبودت ذهن بی انتهایم درآورم. نوشتند تا رشد کنم و از لذت افزایش توانایی قلم به ورق بردن غنی شوم.این دوستان ابد تا ازل منش همیاری به نام زده اند.من به وجود این یاران مهربان افتخار می کنم و دیگر فراموش نخواهم کرد در سراسر موفقیت هایم در اوج شادی از تشویق متن هایم تقدیر نامه های دل نوشته هایم دو دوست داشته ام که شب به هنگام استراحت با تمام وجود به خدمت گزاری هایشان بالیده اند.


