و زیر خاک سرزمین من هزاران غیرت و همت و مردانگی خوابیده است. و روی خاک ... هنوز شیرمردانی هستند که همین خاک را از دردهایشان به لرزه بیاندازند.

جان و آسایش تن شما شد قیمت خاکی که روی آن راه می روم و چه نرم است که اجنبی حسرتش را به دل نگه داشت و من لذتش را به چشم می برم! و شما... شما که قیمت آرامش مرا پرداختید ... جمله ها، واژه ها و حتی احساسات انسانی و هم وطن دوستانه ام به این جا که می رسند مقطوع! رها می شوند...چرا که با هیچ مبلغی نمی شود در جشنواره ی ایثار شما هزینه ی واریز جان و جوانی تان را جبران کرد...

وا عجبا از دل بزرگتان! وا عجبا از سکوت ملیت گرایی مردانه تان! وا عجبا از این همه سکوت و دیدن بی اعتنایی و باز سکوت و سکوت و سکوت غریبانه تان!


 

وبلاگ جانبازان شیمیایی به نگارش سید هادی کسایی زاده  *****

 

پ.ن: بله! من دیوانگی زیاد دارم! خیلی زیاد! به حدی که اطرافیانم ناخواسته به تکذیب همشون رسیدن! اینا دلیل نمی شه من سالم باشم! فقط دلیل می شه که اطرافیانم آرام و راحت باشند. این راحتی برای دیوانه ای مثل من یعنی قفس! قفس هم خانه ی ابدی نیست! پس نتیجه می گیریم: یک روز این دیوانه از قفس خواهد پرید!...

 

پ.ن۲: ارجمندان باران، جهت ارتباط با وبلاگ خواهش مندم از طریق لینک نظرخواهی پست MY HAERT WILL GO ON همراه باشید :)

 

پ.ن3: بعضی جمله عجیب اند: تو عشق می کاری و اشک درو می کنی!

پ.ن4: بعضی جمله ها هم به اعجوبه بودن اشاره می کنند : اگر یک آدم فلج قهرمان دومیدانی نشود؛ خودش نخواسته است...

پ.ن5: پرتغال فروش کجایی؟!...