...last post
بخوانید و از اقبال بلندم با خبر شوید: دوست دارم صحنه را با یک ماشین امداد و نجات برای خودتان بازسازی کنید... امروز صبح درست ساعت هشت با زنگ وایولت بدون گشودن پلک هایم هشیار شدم و به محض تلفظ واژه : بله؟ به تماس گیرنده ی پشت خط، یک صدای تیز و مخل امنیت جان در گوش هایم پیچید... در یک ثانیه قلبم که بماند کل وجودم از هم پاشید! با جدیت و شخصیت مستبدی به گوشی نگاه می کردم... که متوجه شدم آنچه برای ایجاد رعب اختصاصی اجرا شد صدای دست زدن و جیغ زدن یک سری دوست دانشجوی بی کار و خجسته حال جویای یک جفت گوش مفت و یک روان تخت آسوده برای عملی کردن نقشه هایشان بود...
البته از هوش مخملی من و حالی که مراقبت های ویژه می طلبید بعید بود بتوانم به این راحتی آن آلودگی صوتی را شناسایی کنم.... واقعا جا داره که از اون دوست خوش فطرتی که وسط نقشه زد زیر خنده تشکر کنم...!
این رو نوشتم که بدونین چه فرشته هایی هستین شما به خدا! یعنی من همین آرامش نیمه متخلخلی که دارم از لطف شماها دارم... چقدر گلین شما... خودتون خبر ندارین!
حالا بماند که این بندگان ملوس و ساده دل خدا از فرط هیجان یک روز زودتر از موعد به کشتن بی علت و ناگهانی من دست زدند! نیت خاص شان هم خالی از لطف نبود... رند بودن عمر من! نه شما بودید عاشق این بی عقلی هایشان نمی شدید؟ یعنی شما بودید از شدت این مورد لطف واقع شدن سر به دیوار نمی کوفتید؟!
عارضم حضور محترمتان که قلب بنده هم چنان تیر می کشد و هر نیم ساعت یک بار یکی شان زنگ می زند و درحالی که هنوز هم یارای کنترل خندیدنش را ندارد می پرسد بهتری و من یک مرگ کش دار حواله اش می کنم و صحبت تمام می شود!
خلاصه انگار خبر از غیب رسیده بود که پیشاپیش با همه تان وداع کنم.... دیدم دیشب چرا چشمانم به ماست آنگونه نگاه می کرد که رودکی کبیر به جیحون! حالا نگو این جلو افتادگان ذهنی! برای جان من برنامه دارند!
این خاطره ی طنز که زبانم لال شود برای شما تکرار نشود! را نقل کردم برای شروع آخرین پست...
خب... سلام
حال من خوب است و جز گاهگاهی دلتنگی برای مهربانی هایتان چیزی دلم را مشوش نمی کند...
حال شما چطور است؟ خوبید؟ سلامتید؟ راستی... کجایید؟ حدس می زنم نشسته اید و مرا می خوانید و چشم پر مهرتان روی واژه های من رد توجه به جا می گذارد... حدس می زنم دوستتان دارد... دلم را می گویم... صادقانه می گویم...
بار آخری ست که با هم احساسی را به اشتراک می گذاریم... من در قسمت مدیریت وبلاگ و شما در جایگاه ویژه تان – جایگاه دوستان وبلاگ – اگر من می نویسم؛ مهم تر آن است که شما می خوانید... اگر من به روز می کنم مهم تر آن است که شما پیگیر می شوید...
مگرنه آن است که کسانی به وبلاگ نویسی روی می آورند که به نوعی تنها هستند؟!
پس در هر درجه ی اجتماعی که قرار دارید و بلاشک شریف است! دوست من، بار آخری ست که به حرمت آمدنت می گویم : به تنهایی هایم خوش آمدی...
و آنچه این یک هفته – و پیش از آن حدود یک ماه – دل همه مان را کمی اندوهگین کرد... دلیل عجیب ننوشتن هایم!
خب... از زندگی بیرون وبلاگ فاکتور می گیرم و به همین روزمره گی هایم در این دنیای مجازی اکتفا می کنم...
سه سال و نیم مهمان نگاه شما بودن کم نیست... اعترافی هست که مفری ندارد و این است که : بیش از عادت به شما انس گرفته ام...
پس این جمله می تواند پاسخ احساس شما باشد که نوشتید : حق خوانندگانت را تضییع نکن!
یادتان نرود... اگر من می روم از شما یک دوست کم می شود و از من تمام دوستانم ... دوستانی که گرمای دیوارهای سرد صفر و یکی این دنیای مجازی بودند... دوستانی که از پس تمام حصارها می شد صدای قلبشان را شنید... می شد با نگاهشان به دنیای رویاهایشان وارد شد... می شد گاهی پای سفره ی چشم خیس شان نمک گیر! شد...
جمله ی دیگری که زیاد خواندم این روزها...
"تولدت خیلی تلخ است... به تلخی رفتنت... دیگر نبودنت..."
عزیزان من، دوست دارید دل من برنجد؟ دوست دارید بگویم دلم به درد آمد؟ دوست دارید بخوانید... دلم گرفت... بله... گرفت... از شما چه پنهان کمی هم بارید... حالا چه من بخواهم چه شما نخواهید تولد هم رسید... دوست داشتم بیش از این با شما همسفر می شدم... دوست داشتم این دوستی های معطر به خلوص شما هیچ وقت به پایان نمی رسید
اما... یک فصل غریب از زندگی ام تمام شد و در شرف فصل تازه... باید سفر کنم... باید پیله ام را بپذیرم... بر تنهایی ام صبور باشم... زندگی همین است...
از تمامی تان می خواهم خاطرات زیبایمان را در قلبتان نگه دارید... به احترام حضور تک تک تان این وبلاگ حذف نمی شود... نظرات از بین نمی روند... آرشیو سالم و کامل می ماند... ولی فعالیت وبلاگ متوقف می شود...
از حضور کریمانه شخص به شخص شما عزیزان سپاسگزارم... درس های بی شماری از بزرگواری و شخصیت زیبا و به یاد ماندنی شما آموختم...
باشد آن روزی که جای جبران برای بخشندگی های پر مهر شما بیابم...
خدانگه دارتان
پ.ن: لینک نظر خواهی یک هفته پس از درج پست غیر فعال خواهد شد...
