آب بهانه ی عاشوراست برای درک خوبان و لعینان. بحث عظیم دفاع از حق، کربلا را همیشه نامدار ساخت. وگرنه بنده ی معصوم و مخلص را چه به تشنگی شکست دادن ؟ مگر انسان پرکنده و بی تعلق به فنا را می توان به بهانه ای دنیوی در بند کرد؟ مگر نور پروردگار جایی از دیدگانش را برای نگرسیتن به هرچه دنی و وفی ست گذاشته بود؟   

سخن در کربلا فراتر از آن است که تشنگی بتواند آن را بر زمین تسلیم بزند و کلام حق و وعده ی خداوند مستحکم تر از آن است که سپاهی انسانی، ولو چند ده هزار نفره قادر به جلوگیری از اجرایش باشند.

روز دهم با پاسداری از امر الهی، که حسین(ع) نماینده اش بود، عاشورا شد و آن دشت بی حاصل به سبب نظاره ی پرواز سبکبار این خاندان طاهر، کربلا . مگر این آب و خاک و زمان که در دستان ما روزانه در عبورند مثالی مانند همان آب و خاک نیستند؟ پس حسین(ع) عنصر زیبایی و معصومیت آن لحظات است.

تمامی ساعات جنگ و دقایق اسارت گویای یک عشق برتر است که این شریفان را به شکیبایی ملزم نموده بود. ولی آیا جبر در کار بوده؟ عاشورا نشانه ی آزادی در انتخاب و آزادی در بندگی یک انتخاب به جاست. آن زمان که چراغ خاموش می شود،  یا باید ماند یا باید رفت. اختیار معنی می یابد و فکر مشغول که من عنان اختیار در نفس دارم یا فطرت حقیقت طلب. آنان که ماندند، هم سان هم رزمان دیگر، مقام یافتند زیرا که وجدان بیدار نگه داشتند و چشم روشن بر سعادت موعود.

لیک ما بنده ایم و چشم در حجاب دنیا داریم. اگر آب نبود شاید درک قدم به قدم مکتب عاشورا مشکل می نمود. باید مظلومیت امام دین مبین را با تمثیل ساده ای چون آب ابتدا دریافت و سپس چشم به دنیایی مافوق هرچه از بین رفتنی ست گشود. و دریافت که زینب چرا با آن همه ماتم راه را کامل کرد.

باید در خاطر نگه داشت هرچند مرثیه ی کربلا شنیدن سوزناک و دل رنج است لیک داشتن ولی پاک و بنده ای مقرب در پیشگاه پرودگار برای شفاعت هنگام نیاز سبب قرار دل می شود 

نشان از بی نشان نمی توان یافت

سرا، سرای رفتنی ست

آب از دیده روان خواهد ماند،

گر بیابی حکمت تشنگی کشیدن

ادای یک عشق بوده است!

نشان از بی نشان نمی توان یافت

این عشق بی نشان، در دلش، ماند

و رفت

 

در پناه حق

التماس دعا